یی

به گزارش مرجع وبلاگی دلگان؛ جمعه ست و دلم نوای بی نوای سر می دهد نغمه ها می خواند،شعرها می سراید از بهر وصال یار، آقا جان کجای معشوق هزاران عاشق ، دراین غربت تنهایی جمعه که برسد دلم شوق دیدن تورا دارد،جمعه ها هوایش هوای دیگریست رایحه عطر دل افشان تو ،همه دلها را راهی جمکران می کندآه ای جمکران فیل دلم هوای هندوستان کرد کاش این جعمه نوازش نسیم صحن جمکران به صورتم بخورد فقل دلم باز شود.دلم تیره و تار شد از ظلمت و سیاهی این  روزهای به ظاهر روشن ،کاش بیایی و روشن کنی این روزهای تاریک و بی اثر را،نای سخن گفتن را ازمن گرفته این دل سیاه و کدر ،زبان من از گفتن ظلمت ای روزها عاجز است آقا جان کجا رفت دلهای که از شوق دیدن تو هوسهای بی خوشی را فراموش می کردند اینجا سرزمین آهنی شده ،گناه شده ابزار،گناه شده فاصله،فاصله ای به بلندی کهکهشان راه شیری ،این فاصله را نالایقان سبب شدند.آقا جان دلم دل بریدن می خواهد به اندازه دل کندن از تمام خوشی های این دنیا ،دلم تنوع بزرگی می خواد به اندازه ظهورت....این نافرجامی ها و سیاهی ها ظهورت را می طلبد ظهور کن ظهور کن ظهور کن.

دل نوشته ای از مرضیه مرادی تنها